عرشیا جونعرشیا جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نازبالام عرشیا *فرشته آسمانی مامان و بابا*

یه روز شاد...

پسرم دیروز به پیشنهاد بابایی رفتیم یه دوری بزنیم و یه هوایی بخوریم تصمیم گرفتیم بریم تجریش ببینیم چه خبره ولی وقتی پیاده شدیم اونقدر باد سرد میومد که انگار تو داشتی یخ میزدی منهم نگرااااان وقتی دیدم دماغت قرمز شده و شبیه آدم برفی شدی گفتم بریم خونه به ما نیومده هوا بخوریم بعد بابایی پیشنهاد داد بریم یه پیتزا بزنیم تو رگ که هم تو گرم شی هم ما ای سیر شیم. راستی تو اولین بارت بود میومدی ساندویچی آخه از وقتی که تو به دنیا اومدی مامان جان ما فقط زنگ میزنیم و سفارش میدیم و درب منزل تحویل میگیریم و نوش جان میکنیم به هر حال ما هم به پیشنهاد خوب بابایی نه نگفتیم و رفتیم که یه دلی از غذا در بیاریم تو هم اونجا خوب با همه دوست شدی و خوشحالی میکردی...
30 بهمن 1390

♥♥روز به روز تا آنروز♥♥

فرشته خوبم ،مهربونم،همدمم،امیدم،مونسم ،ای تنها امید زنده بودن، ای شکلات ،ای هلو، ای شفتالو می دونی چقدر دوستت دارم . میدونی که بی صبرانه منتظر روز تولدتم، میدونی مامان چقدر روزهای سختی رو برای دیدن اون روز گذروندم، میدونی که چه چیزهایی رو برای رسیدن اون روز زیبا تحمل کردم و حالا دوباره قراره بیاده تمام سختی های به تو رسیدن و تمام لحظه های خوب و بد منتظر تو بودن اون روز زیبا رو جشن بگیریم روزی که شاید برای من و بابایی غیر قابل تصور بود عزیزم از حالا تا اون روز زیبا لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه رو میشمارم تا باز تورا دریابم تو که بهترین هدیه خداوند به من بودی توکه با آمدنت نه تنها من رو بلکه بابایی رو سرشار از عشق غرور کردی.عزیزم تا سال...
18 بهمن 1390

پسر خوش قدم...

پسر عزیزم خوب شد که شما به دنیا اومدی مادر جون . انگار بقیه فرشته ها مونده بودن تا اول شما تشریف بیاری ببینی اوضاع روی زمین چه جوریه بعد خودشون بیان .بعد از تولد تو چندتا نی نی به خانواده اضافه شد که اولیش اسرا خانوم بود بعد امیر محمد جون بعد ایلیا کوچولو و حالا هم که یه فرشته ناناز به اسم پرنیان. میبینی مامانی اینها همه بلیطشون بعد از شما بود و بعداز فرود شما فرشته مهربون اونها هم به زمین نشستن . انشاا... همشون مثل تو خوش قدم و سلامت باشن به مامانها و باباهاشون تبریک میگم. راستی خدا ،چند تا از این فرشته ها اونجا داری به هر مامان و بابا یه دونه بده . بدون این فرشته ها زندگی معنا نداره خدایا همشون رو حفظ کن و در پناه خودت نگهدار. ...
12 بهمن 1390

دوستان عرشیا

سلام من آنیل دختر عمه عرشیا   من کیارش پسرعموی عرشیا 15 ماهمه من سیما دختر عموی عرشیا      من آیلار دختر عموش هستم   آیدا و  ویدا دختر خاله عرشیا    اسرا و امیر محمد   ...
12 بهمن 1390

عرشیا موش شو...

شیرینم تازگیها تا اینکه بهت میگم عرشیا موش شو فوری خودتو مثل موش میکنی تا من نازت بدم .وقتی هم که قراره یه خرابکاری کنی اول منو نگاه میکنی و موش میشی تا اینکه نازت میدم میفهمی که اوضاع خوبه و میری سراغ خرابکاریهات.موش کوچولوی من بخورمت الهیییییییییییییییییییییییییییی. ...
2 بهمن 1390

عرشیا و نانا

گلکم اینی که سوار کردی اسمش ناناست نمی دونم چرا از پاهاش خیلی خوشت میاد و وقتی میگیریش یک ربعی با پاهاش بازی میکنی بعد دماغشو گاز میگیری و میری. نازگلم حالا دیگه اونقدر بزرگ شدی که دخمل سوار میکنی و به مامان نمیگی تازه کلی هم ذوق میکنی که برام عروس آوردی. انشاا... عروسیتو ببینم مامان جان.     ...
2 بهمن 1390
1